سراب دلم

سخته،میدونم سخته حافظه قویم خودش یه نوع مجازاته

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | دانلود رمان پسرانه

 

باید از سمته خدا معجزه ای نازل بشود

تا دلم ، باز دلم، باز دلم ،دل بشود


برچسبـهـ ـا :
بایدازسمتخدامعجزهاینازلبشودتادلمبازدلمدلبشود

دو شنبه 15 ارديبهشت 1399

22:29 |- غریبه آشنا -|

دو شنبه 22 ارديبهشت 1399

21:31 |- غریبه آشنا -|

 

یه شب از  اون شبایی که از دنیا سیرم

زیاد ناشکریتو کردم 

و تو 

صبح، بعد پایان تاریکی شب

بعد تموم شدن سرماش

بعد تموم شدن غربتش

بعد تموم درداش

بعد تموم بیتابی هام

نشونم دادی چیزی رو که دارم و قدرش رو نمیدونم

یاد آوری کردی به من ناسپاس

که رفیقی هست که با کل دنیا عوضش نمیکنم 

با وجوش هیچ وقت تنها نیستم

خدایا هواست حسابی به این هدیه پاکت باشه

دو شنبه 15 ارديبهشت 1399

22:6 |- غریبه آشنا -|


برچسبـهـ ـا :
گاهیاوقاتبایکاشتباهنوزدهنمی شودصفر میشود

چهار شنبه 10 ارديبهشت 1399

1:56 |- غریبه آشنا -|

گرگ باش...

مغرور.....

مثل گرگ حتی به شیر هم رحم نکن...
به مانند گرگ باش دشمن را بدر...
در برابر سگان ولگرد بی تفاوت باش...
آن ها با پارس کرن های بیهوده زنده اند...
گرگ باش...
زوزه ی گرگ از تنهایست . . .
ولی گرگها دسته جمعی زوزه میکشند . . .
در دنیای گرگها اعتماد یعنی مرگ . . . .
با همه باش اما تنها ...

 


برچسبـهـ ـا :
گرگباشمغرورمثلگرگحتیشیررحمسگانولگردبی تفاوت

یک شنبه 17 فروردين 1399

15:6 |- غریبه آشنا -|

“مےنویسم براے تو” در

 ســــاعت صـــفر عــــاشقــی

براے تو ڪہ بودنت را

نہ چشمانم میبیند

نہ گوش هایم مےشنود

نہ دستانم لمس می ڪند

تنها،صادقانه با دلم

احساست می ڪنم

 


برچسبـهـ ـا :
می نویسمبرایتاساستمی کنمباقلبمصادقانهچشمانمدلمولهان

شنبه 8 دی 1397

18:37 |- غریبه آشنا -|

جای سالم

 

در بدنم نمانده،

 

آنقدر خودم را زدم

 

به نفهمی.......


برچسبـهـ ـا :
جایسالمنماندهدربدنمانقدرخودمنفهمیزدمولهاننفهمی

شنبه 1 دی 1397

22:15 |- غریبه آشنا -|

 

خودکشی مرگ قشنگیس که با آن دل بستم

دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بی گاه پر از پنجره های خطرم

به سرم میزند این مرتبه حتما بپرم

گاه بی گاه .......

نفسای اخره

 

شنبه 24 آذر 1397

22:47 |- غریبه آشنا -|

اشک رازی ست

لبخند رازی ست

عشق رازی ست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترک ام ، مرا فریاد کن

درخت با جنگل سخن می گوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می گویم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده 

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

من ریشه های تو را در یافت ام

با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام

و دستانت با دستان من آشناست

در خلوت رو شن ، با تو گریسته ام

برای خاطر زندگان

و در گورستان تاریک با تو خوانده ام

زیبا ترین سرود ها را

زیرا که مردگان این سال

عاشق ترین زندگان بودند

دستت را به من بده

دست های تو با من آشناست

ای دیر یافته با تو سخن می گویم

به سان ابر که با طوفان

به سان علف که با سحرا

به سان باران که با دریا

به سان پرنده که با بهار

به سان درخت که با جنگل

      سخن می گوید

زیرا که من ریشه های تو رادر یافته ام

زیرا که صدای من با صدای تو

      آشناست


برچسبـهـ ـا :
اشکعشقلبخندرازیسخنجنگلسحرابهارپرندهدستانمنتوآشناستریشه های توطوفانولهان

جمعه 23 آذر 1397

22:11 |- غریبه آشنا -|

بعضی وقت ها حالت وصف شدنی نیست

بعضی وقت ها حس می کنی با همه فرق داری

دردت

بغضت

زخمت

شبیه مال هیچ کس نیست

بعضی وقت ها میگردی و میگردی

شاید جایی نشانی از آرامش بیابی اما نیست!

بعضی وقت ها عجیب حس میکنی هیچ کس دوستت ندارد

حس میکنی مزاحم هستی

انگار غم چشمان جای خوبی برای فریاد پیدا نکرده

.........


برچسبـهـ ـا :
بعضیوقت هاحالتوصفشدنینیستزخمتدردتبغضتدوستتهیچ کسولهان

چهار شنبه 14 آذر 1397

1:18 |- غریبه آشنا -|
Design: Bia2skin.ir

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد